کمربندها را ببندیم

ساخت وبلاگ

از امروز جنگ دیگری به جنگ‌های هر روزه زندگی اضافه شد.

کمربندها را ببندیم...
ما را در سایت کمربندها را ببندیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : embalm بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت: 16:26

پریروز دومین دانه خرمالو سر از خاک بلند کرد. دانه اول مدت‌ها برای سربلند کردن تلاش کرد اما دست آخر کمرش شکست و سر بلند نکرد. روزها شاهد تلاشش بودم اما دخالتی نکردم. حس می‌کردم نباید در امر طبیعت دخالت کنم. شاید اگر دخالت کرده بودم نشکسته بود. حالا منتظرم دوباره تلاش کند و باقی راه را از جای شکسته از سر بگیرد. اما دانه دوم بدون شکستگی سربلند کرد.

کمربندها را ببندیم...
ما را در سایت کمربندها را ببندیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : embalm بازدید : 74 تاريخ : دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت: 7:52

معاشرت دائمی با آدم‌های احمق دو پیامد جدی دارد:

اول. از یک زمانی به بعد ما هم تبدیل به یک احمق خواهیم شد.

دوم. به قیاس چیزی که بر سرمان آمده است، دیگران را هم مشتی احمق می‌بینیم.

با احمق‌های معاشرت نکنیم، حتی به بهای تنهایی ابدی...

کمربندها را ببندیم...
ما را در سایت کمربندها را ببندیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : embalm بازدید : 92 تاريخ : دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت: 7:52

هر تکه از این پازل هزار تکه را باید از یک جا بیرون بکشم و این یک جا می‌تواند هزاران هزاران هزاران صفحه کتاب با یک موضوع مشخص باشد که بعد از این هزاران هزاران هزاران آنچه که به دست بیاید رشته‌ای باریک باریک باریک باشد که به سختی از بافت بیرونش بکشم... سعی می‌کنم به کل این پروسه فکر نکنم که اگر چنین نکنم از توانم می‌کاهد و در عمل توانی برای ادامه دادن برایم باقی نمی‌‌گذارد. سعی کردن آنچه باید بخوانم را جایی جداگانه بنویسم که بعداً بین این هزاران کار فراموش نشوند، آنقدر لیستش بلند و بالا شد که حالا نگاه کردن به آن نخوانده‌ها ترسناک‌ترین کار دنیاست و هر چه می‌خوانم آن لیست به جای کوتاه شدن، بلند و بلندتر می‌شود. آن لیست ترسناک را چسبانده‌ام روی در رو به تخت که هر وقت خواستم تنبل باشم و بی‌انگیزه، لیست کذایی چیزی باشد شبیه به نیشتری زهرآلود به جانم... + نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۶/۱۰/۱۳ساعت 9:21  توسط آرزو   کمربندها را ببندیم...ادامه مطلب
ما را در سایت کمربندها را ببندیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : embalm بازدید : 98 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 13:27

مرجان به خلاف هر شب که زودتر از ساعت نه پایش به خانه نمی‌رسید، دیشب از شش خانه بود و حالا خانه ترکیبی شده است از بوی شیرینی و غذا و بادنجان سرخ کرده!

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۶/۱۰/۱۲ساعت 6:51  توسط آرزو   | 
کمربندها را ببندیم...
ما را در سایت کمربندها را ببندیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : embalm بازدید : 94 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 19:04

خامه‌ای که روی قهوه‌جوش بسته می‌شود به قدری برای دخترک وسوسه برانگیز بوده است که با زبان رفته توی قهوه روی گاز و زبانش طوری سوخته که یک هفته‌ای هست که به سختی حرف می‌زند و من هر چقدر خودم را سرزنش می‌کنم که به حرف زدن دردناک پر از تف و آب دهانش نخندم، نمی‌شود که نمی‌شود و هر صبح که قهوه دم می‌کنم، پای گاز صد بار تصویر آن وسوسه و سوختن را مغزم بازسازی می‌کند و... سرصبحی دلم شاد می‌شود. مادربزرگ "شکمو" را به کار نمی‌برد و به آدم شکمو می‌گفت "بَدنفس" + نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۶/۱۰/۱۲ساعت 11:47  توسط آرزو   |  کمربندها را ببندیم...ادامه مطلب
ما را در سایت کمربندها را ببندیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : embalm بازدید : 100 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 19:04

در مورد شما هم ممکن است بنویسم. دل ندارید نخوانید، بعدا جوابگو نخواهم بود.
بخوانید و بگذرید. نظر دادن روی وبلاگ من وظیفه دینی شما نیست؛ در مورد باقی وبلاگها نظری ندارم. کمربندها را ببندیم...
ما را در سایت کمربندها را ببندیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : embalm بازدید : 98 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 18:41

امسال را ملقب میکنم به سال سفرهای دورودراز...

 

کمربندها را ببندیم...
ما را در سایت کمربندها را ببندیم دنبال می کنید

برچسب : کمربندها,ببندیم, نویسنده : embalm بازدید : 94 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 11:26